زندگی کاری

 

این مدت همش تو فکر زندگی کاری خودم بودم و مثل یه فیلم دوران زندگی کاریم بعد از دیپلم تا امروز از جلو چشمم میگذشت. اول که دانشجو شدم تدریس خصوصی میکردم و وقتی پولشو میگرفتم، حالی میکردم که نگو. درسم که تموم شد رفتم سربازی. تازه دوره آموزشی تموم شده بود که دوباره دانشگاه قبول شدم و ستواندوم وظیفه از خدمت ترخیص شد و شروع کرد به درس خوندن و زندگی کردن. از اون به بعد یه کار ثابت داشتم و کلی کار موقت از مشاوره و تدریس دانشگاه گرفته تا .... تو محیط کار ثابتم هم مثلاً پیشرفت کردم و شدم رئیس و بعد هم مدیر و همه چی نسبتاً روبراه بود.

 

سرم کامل به کار و زندگی گرم بود که یه مدت پیش‌، بعد از تموم شده یه جلسه کاری با مدیرعامل یه شرکت خصوصی موفق صحبت میکردم که بی‌مقدمه گفت: ببینم تو چه میکنی؟ طبق معمول زدم به شوخی و گفتم: هر چی گیر بیاد. خیلی جدی شد و گفت: چون دوستت دارم بهت میگم زندگی کاری هر آدم سه مرحله داره که هر کدوم ده سال طول میکشه، ده سال اول باید برای دیگرون کار کنی و ده سال دوم برای خودت و ده سال سوم دیگرون باید برات کار کنن. ببین من الان تو ده سال سوم هستم من سر کار باشم یا نه، ایران باشم یا نه دیگرون دارن برای من کار میکنن. مثل اینکه خودت رو زدی به دیوونگی و... ! فکر نمیکنی ده سال اول زندگیت تموم شده؟

 

همیشه فکر میکردم که باید یه کاری برای خودم شروع کنم ولی تا حالا اینقدر جدی کسی بهم اخطار نداده بود و کلی شروع کرد به صحبت در مورد آدمهائی که از من مهمتر بودن و الان بدبختن و مسافر کشی میکنن و کلی هم راجع به آدمهایی صحبت کرد که از من خنگترن و الان تو مرحله سوم زندگیشون هستن. اینا رو یه جوری گفت که انگار من تا حالا گند زدم به زندگیم. بعداً که درست فکر کردم دیدم که همه چی رو درست میگه و این اضطراب تموم شدن اولین ده سال زندگی کاری بدجوری افتاد تو فکرم و دیگه هیچی برام اهمیت نداره نه عنوان شغلی و کار و یه مدتیه که همه چی رو ول کردم به امان خدا و شدم ماشین امضا و فقط روزمرگی .

 

کلی برای شروع مرحله دوم زندگی فکر کردم و برنامه ریختم و تازه کارام رو شروع کرده بودم که مصادف شد با جفتک اندازیهای رئیس جمهور محترم و شروع بحران اتمی و عواقب اون یعنی بی‌برنامگی و بحرانهای اقتصادی و سیاسی و بلاتکلیفی.

لامصب مثل اینکه تو این مملکت نباید برنامه‌ریزی کرد و همینجوری یلخی باید زندگیت رو بگذرونی و برنامه‌ریزی و کنترل پلن و پروژه و زمانبندی، همه قرتی بازی برای کشورهای خارجیه !

بگذریم، در هر صورت استارت کار زده شد تا ببینیم که چی پیش میاد.

اما به همه یه توصیه میکنم و اونم اینه که حتماً کتاب " بابای دارا و بابای نادار " نوشته رابرت کیوساکی، ترجمه دکتر عبدالرضا رضایی‌نژاد رو بخونین. من فکر میکنم این کتاب باید به جای این همه درس بیخود که تو مدرسه داده میشه باید تدریس بشه. میشه گفت این کتاب قرآن زندگی کاری و راه و روش پول در آوردنه. شاید اگه من قبلاً این کتاب رو خونده بودم زندگیم با الان خیلی فرق داشت.
نظرات 5 + ارسال نظر
کاپیتان بدون هواپیما سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 15:08 http://captainos.blogspot.com

به به به سلامتی میبینم که باز نوشتید ...
آقا کجایی ؟ دلم واست یه زره شده بود

سلام . مخلصیم . دل به دل راه داره .

علی علی اکبری چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:32 http://rasha77.blogfa.com

جانا سخن از زبان ما میگویی.....
یه چیزی بگم شاید برات جالب باشه....من تخصص انجام کار رو دارم...تواناییش رو هم کسب کردم.....ولی به دلیل نداشتن حمایت(بخوانید پارتی) و سرمایه ی اولیه به ده سال دوم نمیرسم.... زیرا در این شغل در ده سال اول هیچ غلطی غیر از کارگری برای مردم نمی توان کرد....پس نه سرمایه ی ده سال دوم بدست میآید.....نه تجربه.....در هر صورت بگذریم......و نکته ی آخر سعی کن هر چیزی رو نکنی.....!!!!!!!!!!!!!!!

منون از نصیحتت.سعی میکنم انجامش بدم .

هلال پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 14:20 http://tabib111.blogfa.com

سلام
خوش شانس بودی که از این جرقه ها توی زندگی کاریت زده شده و البته هوشیار ، چون خیلیها می بینن و می شنون و تلنگر می خورن ولی هیچ تکونی نمی خورن...
برات حال و حوصله فراوان آرزو می کنم

خیلی ممنون . مشکل همین حال و حوصله است که ان شاالله درست میشه .

مریم شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 21:47 http://hibernate.persianblog.com

خوب امیدوارم این نغییرهای وضع جامعه به نفع تون باشه :)

خیلی ممنون

کاپیتان بدون هواپیما چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 16:57 http://captainos.blogspot.com

باز هم غیبت ...

این نیز بگذرد.اما.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد