خبر درگذشت یکی از اقوام نزدیک دوست خانوادگی ما، برای من خیلی غیر منتظره بود. با توجه به جوان بودن این بنده خدا طبق معمول نتونستم خودم را توجیه کنم که ای بابا عمرش را کرده بود و بالاخره همه یه روز می میرند. این بهانه ای شد برای فکر کردن به اینکه تنها چیزی که خداوند به عدالت بین همه بندگانش تقسیم کرده و هیچ ربطی به جنسیت ،ثروت ،زشتی وزیبایی ، ملیت و..... ندارد " مرگ " است چون دربرابر همه نعمتها و قسمتها ما همیشه یه اعتراضی داریم، یه روز به جنسیتمون یه روز به ثروتمون یه روز ملیتمون و خلاصه به همه چیز یه اعتراضی داریم . ما آدمها اینقدر غرق زندگی شدیم که فرصتهای تنهایی و فکر کردن برای زندگی خودمان را ازبین بردیم و هر موقع هم چیزی درمورد مرگ کسی می شنویم طبق معمول مرگ را برای همسایه می بینیم و فکر می کنیم برای ما نیست. اگه میتونستیم گوشه ذهنمون کمی به مرگ و آخر کار خودمون فکر کنیم چقدر آرامش داشتیم و زندگی چقدر قشنگ بود و اونوقت مدینه فاضلهای که همه دنبالشبودن درست می شد.
دیشب فکر می کردم آخرین باری که تنهایی قدم زدم و فکر کردم کی بود؟ حدود 2 سال پیش زمان مرگ مادر بزرگم . اون موقع هم همین احساس را داشتم و همش این جمله از نهج البلاغه یادم می آمد که : " حاسبوا قبل ان تحاسبوا " بحساب خودتون برسید قبل از اینکه به حسابتان برسند . بیائیم مرگ را برای همسایه نبینیم و کمی هم در زندگی خودمون تفکر کنیم چون بالاخره یه روز که معلوم نیست کی باشه که بتونیم براش برنامه ریزی کنیم و تو یه حالت روحی که بازم معلوم نیست چه جوری باشه که اگه لازم بود تغییرش بدیم، ما هم سهم خودمون را از این عدالت خدا می گیریم .
سلام و تبریک . بابا مهندس خوشم اومد .
سلام؛
پست ها رو خوندم.به دل می شینن.
یاده خودم افتادم.منم یه زمانی تو یه همچین محیطی می نوشتم.
موفق باشی!